پی جو جویندۀ رد و اثر چیزیپی جوی کسی یا چیزی شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن ادامه... جویندۀ رد و اثر چیزیپی جوی کسی یا چیزی شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن تصویر پی جو فرهنگ فارسی عمید
پی جو (اَ حا) جویندۀ اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده. - پی جوی کسی (چیزی) شدن، در جستجوی آن بودن ادامه... جویندۀ اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده. - پی جوی کسی (چیزی) شدن، در جستجوی آن بودن لغت نامه دهخدا
پی جو جستجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب ادامه... جستجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب فرهنگ واژه مترادف متضاد